... گنجینه ادب

... گنجینه ادب




تنهایی یعنی …


عبور می کنم هر روز


از کنار نیمکت های خالیه پارک….


طوری که انگار کسی در نیمکت های آخرین


انتظارم را میکشد و به آنجا که میرسم...


باید وانمود کنم که باز هم دیر رسیده ام!!!!



گــــاهى بى هیـــــــچ بهانـــه


کســــى را دوســـــت دارى ...


امــــــــا ...


گــــاهى با هــــــــزار دلیـــل هم


نمیتوانـــى یکـــى را دوســـت داشتــــه باشــــى...



"من و تـــــــو..."


وقتــــی کنـــــار هـم هستیـــــم،


قـشـنـــگ تریــن تـرکیـــــب دنـیـاییــــم...!


"بی تـــــــــو تنهـــــا تریـن عنصــــــر دنیـایـــــم..."





می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که

پــدر تنها قهرمان بود

عشـــق، تنـــها در آغوش مــادر خلاصه میشد

بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود ...

بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند


تنها دردم، زانو های زخمی ام بودند.


تنـها چیزی که میشکستم، اسباب بـازیهایم بـود

و معنای خداحافـظ ، تا فردا بود ...


سیمرغ


من از بیگانگان هـــرگز ننالـــم

که با من هــــر چه کرد آن آشنا کـــرد ...


" حافظ "





واحــد اندازه گیری فاصله " متـــر" نیست !

اشــــــتیاق است ...

مشتاق که باشی ، حتی یـک قــدم هم فاصله ای دور است ...




لبخند بزن!
بدون انتظار پاسخی از دنیا ،
بدان روزی دنیا انقدر شرمنده می شود

که به جای پاسخ لبخند ،

با تمام سازهایت می رقصد ...


چارلی چاپلین ...




شور
تلخ
تنها
خسته
در حال نابودی

خیلی از ما ذاتاً دریاچه ارومیه ایم ...




ﭼﻘـــــــﺪﺭ ﺳﺨﺖ ﺍﺳﺖ !!

ﺟﻤﻠــــــﻪ ﯼ

" ﯾــــــــــــــﺍﺩﺵ ﺑﺨﯿـــــﺮ " . . .




خـــــدای خـوب مــن !

زندگــــی به سختــــی اش می ارزد...

اگــــــر...

"تـــــــــو"

در انتهـــای هر قصـــه اش،

ایســـتاده باشــــی....