... گنجینه ادب

... گنجینه ادب




خوش بحال

انـــارها !!!
دلتنگ که میشن ...

میترکن



دوست داشتن

شهامت می خواهد

برای آن که بتوانی

حسِ عریانت را

آشکارا

به زبانی که بداند

بگویی ..!



و عشـــق ...

صــدای فاصلــه هاسـت !

صـدای فاصلــه هایـــی که غــرق ابهـامنــد ...


"سهــراب سپهــری"




ﮔﻮﺷﻪ ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺭﺩ،ﮐﻪ ﯾﮏ ﮔﻮﺷﻪ ﺑﺸﯿﻨﻢ

ﻧﻔﺴﯽ ﺗﺎﺯﻩ ﮐﻨﻢ ...

ﮔﺮﺩ ﮔﺮﺩ ﺍﺳﺖ،

ﺍﯾﻦ ﺯﻣﯿﻦ ﻟﻌﻨﺘﯽ ...



تو عقربه ساعت شماری

منِ دقیقه شمار

لحظه شماری میکنم

برای دوازده تمام ...






آدم برفی هم که باشی دلت میخواهد کسی در آغوشت بگیرد …

دلت میخواهد یک نفر کنارت باشد تا گرمت کند ، تا آرامت کند …

مهم نیست آب شدن ، نیست شدن …

مهم آن آرامش است حتی برای چند لحظه …



مادرم می گفت :
عاشقی یک شب است و پشیمانی هزار شب
اما حالا هزار شب است پشیمانم
که چرا یک شب عاشقی نکردم

" دکتر علی شریعتی "




چندان هم دور نیستی ؛

فقط به اندازه ی یک نمیدانم از من فاصله گرفته ای !

آری ، “ نمیدانم ” کجایی ؟



دلت که گرفت دیگر منت زمین را نکش ،

راه آسمان باز است … پر بکش !

او همیشه آغوشش باز است ، نگفته تو را می‌خواند …

اگر هیچکس نیست ، خـــدا که هست ؟!!!





چقدر این دوست داشتن های بی دلیل … خوب است !

مثل همین بـــاران بی سوال

که هی می بارد

که هی اتفاق آرام و شمرده شمرده می بارد !!