جوانی ام را در کشتی کاغذیبه ناخدایی سپردم که هیچگاه به دریا نرفته بود . . . !!!
حق الناس
همیشه پول نیست گاهی دل است .
دلی که باید میدادی و ندادی!!
سالـهـاســت کــــه کـفـه تــرازویــــمتــعادل نــــدارد !!!دســــت خـــالـی...!!دل پــــــر ...
نقش درخت خشک را بـــازی میکنم
نمیدانم چشم انتظار بهـــار باشم...
یا هیــزم شکن...
آتش زدن به یک “سرنوشت”
کبریت نمی خواهد که !!
“پـــا” می خواهد …
که لگد بزنی به همه دارایی یک نفر …
و …
بـــــــــروی .. !!
می خواهم دنیــا را بدهم برایم تنگ کنندبه اندازه "آغــوش " توتا وقتی به آغوشت می رسمبدانم همه دنیا از آن من استپـــــــــــدرم ...
*************************
"حقیقت نوشت :"قدر پدر و مادر رو تا وقتے کنارتون هستند بدونیدتا مجبور نشید یک روز با حسرت به جاےخالیشون ...نگاه کنید ...
خــورشید هر روز دیرتر از پـــدرم بیدار میشود
اما زودتر از او به خـــانه بر میگردد!!!
راحت نوشتیم بــابــا نان داد ؛
امشب هیچی نمے خوآهم!
نه آغوشت رآ
نه نوازش عآشقآنه ات رآ
نه بوسه هآے شیرینت...
فقط بیآ
مےخوآهم تآ سحر به چشمآن زیبایت خیره بمآنم
همین کآفی است
برآے آرامش قلب بی قرآرم
تو فقط بیآ...
فــردا آمــده اسـت و ایـسـتـاده اسـت
پــیــشِ رویِ مـــن
مـی پـرسـد چــه مـی خــواسـتـی؟
بـا عـصـا او را کــنـار مـی زنـم
هــمـچـنـان
چـشـم دوخـتـه ام بـه دوردســت
مُـــنــتــظـــــــر … !