... گنجینه ادب

... گنجینه ادب


همه یهویی ها خوبن :

یهویی بغل کردن

یهویی بوسیدن

یهویی دیدن

یهویی سورپرایز کردن

یهویی بیرون رفتن

یهویی دوست داشتن

یهویی عاشق شدن

اما امان از یهویی رفتـــن ...!


آﻧﻘﺪﺭ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻥ ﺍﻣﯿﺪﻭﺍﺭ ﻧﮑﻨﯿﺪ !

ﺑﺰﺭﮒ ﻣﯿﺸﯽ ﯾﺎﺩﺕ ﻣﯿﺮﻩ …

ﺑﺰﺭﮒ ﻣﯿﺸﯽ ﻣﯿﺮﯼ ﻣﺪﺭﺳﻪ …

ﺑﺰﺭﮒ ﻣﯿﺸﯽ ﺩﮐﺘﺮ ﻣﯿﺸﯽ …

ﺑﺰﺭﮒ ﻣﯿﺸﯽ ﻋﺮﻭﺱ ﻣﯿﺸﯽ …

ﺑﺰﺭﮒ ﻣﯿﺸﯽ ﺑﺎﺑﺎ ﻣﯿﺸﯽ …

ﺑﺰﺭﮒ ﻣﯿﺸﯽ …

ﺑﺰﺭﮒ ﻣﯿﺸﯽ …

ﮐﻮﺩک ﺭﺍ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﺪ ﮐـــﻮﺩﮐــﯽ ﮐﻨﺪ !


آری

آمدن دلیل می‌خواهد

ماندن بهانه

رفتن هیچ کدام …


سهــراب سپهری


صندلیت را کنار صندلیم بگذار !

هم نشینی با تو یعنی 

تعطیلی رسمی تمام دردها …


من از قبل “باخته” بودم

“مچ انداختن”

بهانه ای بود؛

برای گرفتن دوباره ی “دست تو”


جهان که فاصله ای نیست !

تا ماه پیاده میروم اگر آنجا خانه ات باشد …




امروز

همه جا تعطیل است

سرم اما شلوغ است

دارم به تو فکر می‌کنم !


هیچ عینکی

دوری تو را نزدیک نمیکند !


کنار چای و آتش

بارها یاد تو کردم

چه دلتنگی شیرینی

چه خوشبختی کوتاهی . . .