... گنجینه ادب

... گنجینه ادب


هر شب از پشت صفحه کوچک

موبایل

در اغوشت میگیرم

و نمیدانی که چه ارامشیست

همین اغوش خیالی


ﺳﻼﻣﺘــﯽ ﺍﻭن ﺩﺧﺘــﺮ ﻭ ﭘﺴﺮﯼ ڪه

ﻫــﺰﺍﺭ ﺩﻓﻌﻪ ﻫﻢ ﻗﻬــﺮ ڪنن

ﺩﻟﺸﻮﻥ ﻧﻤﯿــﺎﺩ ﯾــﻪ ﻧﻔـﺮ ﺩﯾــﮕﻪ ﺭﻭ

ﺟﺎﯾﮕﺰﯾــﻦ ﻋﺸﻘﺸــﻮﻥ ﮐﻨــﻦ...


یه جایی توی قلبت هس که روزی خونه ی من بود

به این زودی نگو دیره

به این زودی.........

 نگو بدرود


چشمی به تخت و بخت ندارم،

 مرا بس است

یک صندلی برای نشستن کنارِ تو …


حسین منزوی


یک مدل دوست دارم هست که
گفته نمیشه
فهمیده میشه
بهش میگن دوست دارم واقعی


خسرو شکیبایی


میترسانَدَم قطار
وقتى که راه مى افتد ،
و این همه آدم را
از آن همه آدم جدا مى کند . . 


دلتنگ ها بهتر مى دانند
که خواب یک نیاز نیست
تنها یک بهانه ست تا آدمى
به شب پناه ببرد . . !


هر واژه را بهعشقتو

  در رقص آورم

 جانا غم تو

 روح هنرمیدهد به من ...


چقدر دیر می فهمیم

زندگی همین روزهاییست که

 منتظر گذشتنش هستیم. 

زندگی کوتاه است،

 زمان بسرعت می گذرد،

 نه تکراری نه برگشتی،

 پس از هر لحظه ای که می آید لذت ببریم


عشق یعنی 

داشتن یه دیوونه

که تو یه هوای بارونیِ 

دو نفره باهاش بری بیرون