... گنجینه ادب

... گنجینه ادب


میشود بانــــو برایم چــادرت را سر کنـی

این همـه زیباییت تنهــا برای من فقطـ


اگر جرات زدن حرف حق را نداری ،
لااقل برای کسانی که حرف ناحق
می زنند ، دست نزن !

«ماهاتما گاندی»

 

مردی نزد 

حکیمی رفت و گفت:

فلانی پشت سرت 

چیزی گفته است

حکیم گفت: 

در این گفته ات سه 

خیانت است ،،

شخصی را نزد 

من خراب کردی 

فکر مرا مشغول کردی 

و خودت را نزد من خوار

 


دلتنگم و با هیچکسم

میـل سخـن نیســت ...


همـه جــا قصــه ی دیوانگــی مجنــون است

هیچکس را خبری نیست که لیلی چون است


پدر بزرگم سواد نداشت ...

هروقت می خواست

به مادر بزرگم ابراز احساس کند ،

فقط میگفت :

چه خبر حاج خانم ؟!

و من پس از سالها فهمیدم ،

این یعنی

 

«دوستت دارم»


لازم نیســـت بین دونفـــر حرفـــی زده بشــــه

همین که دستــــت رو آروم بگیــــره

یه فشار کوچیک بده

همیــــن تمووووم گفتنــــی هاست ...


 من

شعرهایم را

از چشمهای تو

میدزدم

 دیوان قشنگیست

چشمان تو ...


من

کسی را که مرا بخاطر خوبی هایم میخواهد نمیخواهم !

کسی را می خواهم 

که با دانستن بدی هایم

بازهم مرا می خواهد ...



بی شک جهان را به عشق کسی آفریده اند ،
چون من که آفریده ام از عشق
جهانی برای تو !



حسین پناهی